مرگ
بعضی هامعتقدند: عامل همه بیماریهای روانی ترس ازعدم است، ما می ترسیم که نکند نیست شویم
نگرانی مرگ حرص تولیدمی کند. هزار مشکل تولید می کند. این که ما می میریم و بعدش هم خبری نیست و به کلی نابود می شویم ،این خودش عامل بیماری است.
اول انسان ازپیری می ترسد ..
به محض اینکه ازمرگ نگرانی پیداکرد فکر می کند که زمان گذشت چه کارکنم دارم پیر می شوم و بعدش هم مرگ می آید شروع می کند ازپیری ترسیدن ازمقدمات و آثارمرگ شروع می کند به ترسیدن
اما یک مرتبه یک رسول گرامی ای می آید و آیه ای می آورد که ” ام حسبتم اناخلقناکم عبثا “،چقدرساده لوحی است که انسان فکر کند خدا او را با این حکمت و معرفت آفریده برای اینکه بزند و خرابش کند ، مرگ فقط یک انتقال است از یک جایی به جای دیگر ،
درهیچ جای قرآن گفته نشده است که انسان فنا می شود و این تفکر فنا را شیطان در ذهن انسان وسوسه می کند و می گوید که مرگ نزدیک است برو هر کاری که می خواهی بکن و مرگ را به عنوان فنا معرفی می کند
و گر نه در قرآن اصلا چنین چیزی نیست
وقتی که صحبت از مرگ هست صحبت از انتقال است و گفته شده که “مرگی که ازآن فرارمی کنید ملاقات می کند شما را” یعنی شما هستید و مرگ را ملاقات می کنید و بامرگ سلام علیک می کنید؛
یک شاعرانگلیسی مکالمه ای رابیان کرده بین انسان و مرگ که مرگ به انسان می گوید
خاک بشو و بمیر و نابود بشو
و انسان جواب می دهد که: قرار این نبوده بلکه این قرار مربوط به خاک بوده که خاک به خاک باید برگردد نه روح سپس لباس تن را در می آورد و پرت می کند جلوی مرگ و می رود…