بر بانو چه گذشت؟نگاهی به دفتر خاطرات فضه کنیز حضرت زهرا(س)
در «دفتر خاطرات فضه» آمده است: به هر حال من پیام آنان را به مولایم رساندم، اگرچه همه اهل خانه صدای فریاد او را از پشت در میشنیدند. اما این بار بانویم فاطمه(س) به سوی در حرکت کرد و اجازه نداد امیرالمؤمنین(ع) به استقبال مهاجمان برود.
* روایت «فضه» از نحوه شکسته شدن پهلوی حضرت زهرا (س)
نمیدانم ماجرای حمله اهل سقیفه به خانه حضرت زهرا (س) را چگونه بگویم؟ با یادآوری آن روزهای هولناک دلم میلرزد. اما بگذارید از حساسترین صحنههای آن روز بگویم. عدهای از اهل سقیفه پشت درب خانه آمدند و به شدت در را کوبیدند.
من خدمتکار این خانه بودم و باید خود را سپر بلا میکردم. این بود که پیش از همه خود را پشت در رساندم و گفتم: کیستی؟ پاسخ داد:
به علی بگو: سخنان باطل خود را رها کن و برای طمع در خلافت با نفس خود لجاجت مکن! امر خلافت برای تو نیست، بلکه برای آن شخصی است که مسلمانان انتخاب کردهاند و بر او اتفاق نظر دارند».
من که از گستاخی و بیپروایی او ناراحت شده بودم گفتم: «امیرالمؤمنین از شما روی گردان است. اگر انصاف داشته باشید و از خدا و رسولش بترسید میدانید که حق با اوست.
اما او به من دشنام داد و گفت: این سخن را رها کن و به او بگو باید بیرون بیاید و گرنه وارد خانهاش میشویم و او را بیرون میکشیم! خدایا، چه میشنیدم؟ در مقابل این پرده دری چه باید میکردم؟ ای کاش مرا پشت در میکشتند و کار به آنجا نمیرسید که بانویم پشت در بیاید.
به هر حال من پیام آنان را به مولایم رساندم، اگرچه همه اهل خانه صدای فریاد او را از پشت در میشنیدند. اما این بار بانویم فاطمه (س) به سوی در حرکت کرد و اجازه نداد امیرالمؤمنین (ع) به استقبال مهاجمان برود.